• وبلاگ : سال تحويل .. مدينه
  • يادداشت : تجديد ديدار
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مرضيه مرادي باستاني 

    سلام به همه ي دوستانه خوبم

    سلام به حاج هقا واحدي وحاج خانوم حسيني

    فكر كنم همه منو توي اين سفر شناختن ولي متاسفانه بد شناختن ومن توي اين سفر خيليا رو ناراحت كردم ولي باور كنيد دسته خودم نبود من مرضيه ي افسرده کاروانه شما بودم

    که يه شب تو مدينه از ترسو اضطرابي که نتونم اعماله حج ام رو درست انجام بدم تمام بدنم شروع به لرزيدن کرد از خدا ترسيده بودم توکلم کم رنگ شده بود و ÷يش خانوم حسيني اومدم و التماس کردم که منو برگردونن ولي ايشون دلداريم دادن وگفتن اگه نتونستي من نايبت ميشم و همين بود که تا مکه بيام و مشکلات بسياري در حج برام پيش اومد که مطمئنم عاملش اضطرابم بود

    من دختري بي صبر و عجول واضطرابي بود من از پيامبر صبر وبردباري خواستم ولي با بد شدن حالم نفهميدم که همان هديه اي که اقاي واحدي مي گفتن رسول الله به همه ميده و بعد از مدينه خارج ميشن همان حاله بده من بود که مقدمه ي صبر عظيم من بود

    من بعد از برگشتن از مکه بسيار افسرده شدم تا 2 ماه به طوري که همه تردم کردن شدم غم بزرگ خانواده

    تا اينکه حالا مي فهمم همه ي انها شيرين بوده به خاطر اينکه به صبر رسيدم و از زندگي لذت مي برم درستي هيچگاه اينقدر از زندگي لذت نبردم

    از خداوند ممنونم که مرا دعوت کرد وهديه اي بزرگ داد تا براي زندگي اينده که سراسر سختي ومشکلات است اماده باشم

    مرا حلال کنيد که باعث ناراحتيتان شدم

    از دوستاني که اين متنو مي خوانن خواهشمندم اگر عکس وفيلمي از سفرمان داريد براي من ارسال کنيد چون انقدر حالم بد بود که هيچ يادگاري از انجا ندارم

    قربانه شما مرضيه