روزوصل دوستداران یاد باد یاد باد ان روزگاران یاد باد
یادش بخیر …
یادش بخیر مدینه
یادش بخیر شوق قدم زدن توصحن مسجدالنبی
یادش بخیر ذکر های زیر لبمون تو راه مسجد النبی
یادش بخیر لحظه تحویل سال هر کدوممون یه گوشه ای از مسجد النبی خلوت کرده بودیم
یادش بخیر نیمه شبای بین الحرمین و گریه های به زور کنترل شدمون از ترس این که پراکندمون نکنن
یاد اون بار اولی بخیر که بعد از نماز عصر خودمونو رسوندیم به پشت درای بسته ی بقیع
یاداون لحظه ای بخیر که از هم دیگه سؤال میکردیم پس بین این همه قبر بی نامو نشون قبر امام های ما کدومه ودر جواب فقط انگشت اشاره به سمت تابلوی ابی رنگ رو میدیدیم
یاد اون دل هایی بخیر که با تفتیش و اهانت های زنان عرب میشکست
یاد اون وجعلناهایی بخیر که زیر لب میخوندیم تا راحت وارد مسجد النبی شیم
یادصلوات های زیر لبمون بغض های همراهش بخیر که چرا تو شهر پیامبر نمی تونستیم راحت براش درود بفرستیم
یاد اون مناجات حضرت امیری بخیر که تو غروب مسجد شیعیان عقده ی این چند روز غریبی رو وا میکرد
یاد بعد از ظهر روز پنجم فروردین بخیر که به چه سختی از مدینه خدا حافظی کردیم که اگر شوق محرم شدن و لبیک گفتن به دعوت خدا نبود...
یاد اون دلایی بخیر که لحظه محرم شدن استرس داشت
یاد لبیک گفتنامون بخیر که برامون تکراری نمی شد
یادش بخیر اون بار اولی که وارد مسجد الحرام شدیم
یاد اون لحظه ای که سرهامونو بالا گرفتیمو چشمامونو باز کردیم...
یاد اون ارزو هایی بخیرکه کلی راجع بشون فکر کرده بودیم واخرشم تا چشممون به کعبه افتاد انگار هرچی ارزو داشتیم یکباره براورده شده بودو نمیدونستیم چی بخوایم
یاد ذکر(سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب)بخیر که تو سعی صفا و مروه با تموم جونمون میخوندیم
یاد نماز های پشت مقام بخیر که تمام سعی خودمونو میکردیم که ضاد والضالین وغین مغضوب رو درست ادا کنیم
یاد اون تبریک هایی بخیر که بعد از نماز طواف نساءبهم میگفتیم
یاد اون ختم قران های دست جمعیمون بخیر که روبه روی ناودون طلا قرار میذاشتیم یادش بخیر کوه جبل الرحمه که هرکی گوشه ای پیداکردو با امام زمانش خلوت کرد
یاد طواف وداعمون بخیر که قدم هامونو اهسته تر از قبل برمیداشتیم که دیرتر تموم شه
یاد اون عهد ناممون بخیر که زیرشو امضاءکردیمو قول دادیم بهش عمل کنیم
یاد اون همه لحظه ها بخیر .. یاد ثانیه ثانیه هاش بخیر
حالا ما موندیم با کلی خاطره با کلی حسرت با کلی آرزو برای دعوتی دوباره
حالا وقتی تو کنج اتاقمون نماز میخونیم به یاد میاریم رو به قبله ای وایستادیم که تا چند وقته پیش گاهی دورش میگشتیم گاهی بهش زل میزدیم گاهی...تو این لحظه تنها چیزی که از نهادمون بیرون میاد فقط یه جمله کوتاهه : یادش بخیر